فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۶۸: دامن کشان شبی به کنارم نیامدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دامن کشان شبی به کنارم نیامدی کارم ز دست رفت و به کارم نیامدی در پیش زلف خم به خمت عقده های دل گفتم که مو به مو بشمارم نیامدی در کارگاه دیده نگارا ز روی تو گفتم نگارها به نگارم نیامدی گفتی چون جان رسد به لبت خواهم آمدن بر لب رسید جان فگارم نیامدی شب شد ز تار طرهٔ تو روز روشنم روزی به دیدن شب تارم نیامدی با جان نازنین به کمین گاهت آمدم با تیر دل نشین به شکارم نیامدی خمرم تمام گشت و خمارم ز حد گذشت با جام می به دفع خمارم نیامدی اشکم نگارخانهٔ چین ساخت خانه را هرگز به سیر نقش و نگارم نیامدی تنها در انتظارم هلاکم نساختی بعد از هلاک هم به مزارم نیامدی تا در میانه بود وجودم ندیدمت تا از میان نرفت غبارم نیامدی گر گنج دست می دهد از رنج پس چرا یک بار در یمین و یسارم نیامدی تا با خبر نکردمت از عدل شهریار بهر تسلی دل زارم نیامدی کشورگشای ناصردین شه که تیغ او گفتا به چرخ هیچ به کارم نیامدی دوش از فروغ چشم فروغی به راه تو یک دل شدم از جان بسپارم نیامدی فروغی بسطامی