فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۲۲: زلف مسلسل ریخته، عنبرفشانی را ببین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف مسلسل ریخته، عنبرفشانی را ببین زنجیر عدل آویخته، نوشیروانی را ببین قامت به ناز افراخته، خلقی ز پا انداخته دل ها مسخر ساخته، کشورستانی را ببین در خنده آن شیرین پسر، از پسته می بارد شکر شکرفشانی را نگر، شیرین دهانی را ببین دوش آن مه نامهربان، می زد به کام دشمنان بشکست جام دوستان، نامهربانی را ببین در گلستان گامی بزن، می با گل اندامی بزن پیرانه سر جامی بزن، دور جوانی را ببین دستی ز زراقی بکش، ناز سر ساقی بکش جام می باقی بکش، جمشید ثانی را ببین در دا که در راه طلب، دیدم بسی رنج و تعب آورد جانم را به لب، دلدار جانی را ببین ننمود در کشتم گذر، نگذاشت بر شاخم ثمر ابر بهاری را نگر، باد خزانی را ببین سودای جانان را ببین، سود دل و جان را نگر داغ فراوان را نگر، درد نهانی را ببین زان زلف و رخ شام و سحر، در کفر و دین بردم به سر زناربندی را نگر، تسبیح خوانی را ببین خیز ای بت زرین کمر، در بزم خسرو کن گذر خورشید رخشان را نگر جمشید ثانی را ببین شه ناصرالدین کز هنر، جامش به کف، تاجش به سر جام جهان بین را نگر، تاج کیانی را ببین سلطان نشان تاج ور، مسند نشین دادگر مسند نشینی را نگر، سلطان نشانی را ببین نظم فروغی سر به سر، هم در فروشد هم گهر گوهر فروشی را نگر، گنج معانی را ببین فروغی بسطامی