فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۱۶: وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من تلخ شد کام حسود از مردن شیرین من او پی جور و جفا، من بر سر مهر و وفا من به فکر مهر او، او در خیال کین من دلبری رسم وی و عاشق کشی قانون وی عاشقی کیش من و حسرت کشی آیین من کاش آن دیر آشنا با خنجر آید بر سرم تا مگر از دل برآید حسرت دیرین من تنگ شکر تلخ کام از خندهٔ شیرین او گلبن تر سرخ روی از گریهٔ رنگین من چون ز صحن گلستان گلهای رنگین می دهد تازه می گردد جراحات دل خونین من دوش بوسیدم لب نوشین آن مه را به خواب خواب شیرین چیست تعبیر شب دوشین من گفتم از نیش جدایی جان من بر لب رسید گفت سهل است ار شبی بوسی لب نوشین من گفتم آهنگ جنون دارد دلم، خندید و گفت بایدش زنجیر کرد از طرهٔ مشکین من گر فروغی دیدن خوبان نبودی در نظر هیچ عالم را ندیدی چشم عالم بین من فروغی بسطامی