فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۱۵: گفتم که چیست راهزن عقل و دین من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم که چیست راهزن عقل و دین من گفتا که چین زلف و خط عنبرین من گفتم که الامان ز دم آتشین من گفتا که الحذر ز دل آهنین من گفتم که طرف دامن دولت به دست کیست گفتا به دست آن که گرفت آستین من گفتم که امتحان سعادت به کام کیست گفتا که کام آن که ببوسد زمین من گفتم که بخت نیک بگو هم قرین کیست گفتا قرین آن که شود هم نشین من گفتم که بهر چاک گریبان صبح چیست گفتا ز رشک تابش صبح جبین من گفتم که از چه خواجه انجم شد آفتاب گفتا ز بندگی رخ نازنین من گفتم که ساحری ز که آموخت سامری گفتا ز چشم کافر سحر آفرین من گفتم کجاست مسکن دلهای بی قرار گفتا که جعد خم به خم چین به چین من گفتم هوای چشمهٔ کوثر به سر مراست گفتا که شرمی از لب پر انگبین من گفتم کدام دل به غمت خرمی نخواست گفتا دل فروغی اندوهگین من فروغی بسطامی