فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۹۱: از بس عرق شمر نشستهست به رویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بس عرق شمر نشسته ست به رویم محروم ز نظارهٔ آن روی نکویم چندی است که سودایی آن غالیه گیسو عمری است که زنجیری آن سلسله مویم دل گمشده بر خاک درش بس که فزون است ترسم که نشان از دل گم گشته نجویم آن ماه پری چهره گر از پرده درآید مردم همه دانند که دیوانهٔ اویم هر بزم که رندان خرابات نشینند نه قابل جامم نه سزاوار سبویم تا باد بهار از همه سو بوی گل آرد من بر سر آنم که به جز باد نبویم دور از لب پر شکر او خون جگر باد هر باده که ریزند حریفان به گلویم گفتن نبود قاعده عشق وگرنه هم نکته طرازم من و هم قافیه گویم این است اگر جلوه معشوق فروغی در مرحله عشق نشاید که نپویم فروغی بسطامی