فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۸۲: تا خبردار ز سر لب جانان شدهایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا خبردار ز سر لب جانان شده ایم خبر این است که تا به قدم جان شده ایم تا به یاد لب او جام لبالب زده ایم واقف از خاصیت چشمهٔ حیوان شده ایم جام جم گر طلبی مجلس ما را دریاب کز گدایی در میکده سلطان شده ایم همه اسباب پریشانی ما جمع آمد تا ز مجموعه آن زلف پریشان شده ایم زلف کافر به رخش راهنمون شد ما را از ره کفر به سر منزل ایمان شده ایم با سر زلف شکن در شکنش عهد مبند که بدین واسطه ما بی سر و سامان شده ایم سبحه در دست و دعا بر لب و سجاده به دوش پی تزویر و ریا تازه مسلمان شده ایم نفس ازین بیش توانایی تقصیر نداشت عقل پنداشت که از کرده پشیمان شده ایم همه از حیرت ما واله و حیرت زده اند بس که در صورت زیبای تو حیران شده ایم تو همان چشمهٔ خورشیدی و ما خفاشیم که ز پیدایی انوار تو پنهان شده ایم داغ و دردت ز ازل تا به فروغی دادند فارغ از مرهم و آسوده ز درمان شده ایم فروغی بسطامی