فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۷۹: گر به گلزار رخش افتد نگاه گاه گاهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر به گل زار رخش افتد نگاه گاه گاهم گل به دامن می توان برد از گلستان نگاهم گفتمش گل چیست، گفتا پیرهن چاک نسیمم گفتمش مه چیست، گفتا سایه پرورد کلاهم قصهٔ توفان نوح افسانه ای از موج اشکم شعلهٔ نار خلیل انگاره ای از برق آهم کو چنان عشقی که تا یک جا به فرساید وجودم کو چنان برقی که تا یک سر به سوزاند گیاهم مالک عفوش ندانم تا نپوشاند خطایم صاحب فضلش ندانم تا نبخشاید گناهم زیر شمشیر اجل بردم پناه از بی پناهی آه اگر محراب ابرویش نگیرد در پناهم گر به خاک من پس از کشتن گذار قاتل افتد ماجرا دیگر بگویم، خون بها هرگز نخواهم حاجت از بی حاجتی در عشق می باید گرفتن من خوشم با ناامیدی تا تویی امیدگاهم شربت وصلم ندادی تا نخوردم زهر هجران بوسه بر پایت ندادم تا نکردی خاک راهم گه قمر پندارمت، گاهی پری، گاهی فرشته پرده از رخ برفکن یعنی برآر از اشتباهم من که از روز ازل دیدم جمالش را فروغی تا به فردای قیامت فارغ از خورشید و ماهم فروغی بسطامی