فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۳۸: دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم در عمر خود همین بود خواب خوشی که دیدم در خون طپید جسمم تا دامنش گرفتم بر لب رسید جانم تا خدمتش رسیدم می کند بی خم از جا اشکی که می فشاندم می زد به جانم آتش آهی که می کشیدم دوشم به وعده گفتا یک بوسه خواهمت داد جان را به نقد دادم، وین نسیه را خریدم با آن که هیچ پیکی از کوی او نیامد پیغام می شمردم حرفی که می شنیدم خیاط حسن تا دوخت بر قامتش قبایی من نیز در محبت پیراهنی دریدم از عالمی گسستم تا با تو عهد بستم از خویشتن رمیدم تا با تو آرمیدم قد تو در نظر بود هر جا که می نشستم بام تو زیر پر بود هر سو که می پریدم تا ناامید گشتم، امید من برآمد دیدی که ناامیدی شد مایهٔ امیدم در ظلمت خط تو دنبال آب حیوان شوقم زیاده می شود چندان که می دویدم تا از تو دشمن جان پاداش من چه باشد زیرا که دوستی را از دوستان بریدم بعد از هزار خواری در باغ او فروغی شیرین بری نخوردم، رنگین گلی نچیدم فروغی بسطامی