فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۲۷: در عالم محبت دانی چه کار کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در عالم محبت دانی چه کار کردم بعد از سپردن دل جان را نثار کردم بر خاک عاشقانش آخر قدم نهادم در خیل کشتگانش آخر گذار کردم شخص از بلا گریزد تا خون او نریزد من یک جهان بلا را خود اختیار کردم اول قدم نهادم در کوی بی قراری وآن گه قرار الفت با زلف یار کردم عشاق روز روشن گریند پیش معشوق من هر چه گریه کردم شب های تار کردم گفتم برای دل ها آخر بده قراری گفت این بلا کشان را خود بی قرار کردم روزی کمند زلفش در پیچ و تابم انداخت کز بخت تیره او را نسبت به مار کردم هرگز به خون مردم مایل نبود چشمش این مست دل سیه را من هوشیار کردم هر گه رقم نمودم اوصاف تار مویش سرمایهٔ قلم را مشک تتار کردم هر چند روزگارم از دست او سیه بود هر شکوه ای که کردم از روزگار کردم در عین ناامیدی گفتم امید من داد نومید عشق او را امیدوار کردم صدبار بوسه دادم پای رقیبش امشب یعنی برای آن گل تمکین خار کردم از بس که جور دیدم زان ماه رو فروغی آخر شکایتش را با شهریار کردم شاه خجسته آیین فرخنده ناصرالدین کز مدحتش ورق را گوهر نگار کردم فروغی بسطامی