فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۱۸: چندان به سر کوی خرابات خرابم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چندان به سر کوی خرابات خرابم کاسوده ز اندیشهٔ فردای حسابم گر کار تو فضل است چه پر وا ز گناهم ور شغل تو عدل است چه حاصل ز ثوابم افسانه دوزخ همه باد است به گوشم تا ز آتش هجران تو در عین عذابم آه سحر و اشک شبم شاهد حال است کز عشق رخ و زلف تو در آتش و آبم نخجیر نمودم همه شیران جهان را تا آهوی چشمت سگ خود کرده خطابم سر سلسله اهل جنون کرد مرا عشق تا برده ز دل سلسلهٔ موی تو تابم گر چشم سیه مست تو تحریک نمی کرد آب مژه بیدار نمی ساخت ز خوابم زان پیش که دوران شکند کشتی عمرم ساقی فکند کاش به دریای شرابم بر منظر ساقی نظر از شرم نکردم تا جام شراب آمد و برداشت حجابم گفتم که به شب چشمهٔ خورشید توان دید گفت ار بگشایند شبی بند نقابم از تنگی دل هر چه زدم داد فروغی شکردهنان هیچ ندادند جوابم فروغی بسطامی