فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۱۷: آن که به دیوانگی در غمش افسانهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن که به دیوانگی در غمش افسانه ام آه که غافل گذشت از دل دیوانه ام در سرشکم نشد لایق بازار دوست قابل قیمت نگشت گوهر یک دانه ام گاه ز شاخ گلش هم نفس عندلیب گاه ز شمع رخش هم دم پروانه ام سرو فرازنده ای خاسته از مجلسم ماه فروزنده ای تافته در خانه ام با سگ او هم نشین وز همه مستوحشم با غم او آشنا از همه بیگانه ام سفرهٔ می خانه شد خرقهٔ پشمینه ام بر سر پیمانه ریخت سبحهٔ صد دانه ام باده پیاپی رسید از کف ساقی مرا توبه دمادم شکست بر سر پیمانه ام آتش رخسار او سوخت نه تنها مرا خانهٔ شهری بسوخت جلوهٔ جانانه ام مستی من تازه نیست از لب میگون او شحنه مکرر شنید نعرهٔ مستانه ام تا نشود آن هما سایه فکن بر سرم پا نگذارد ز ننگ جغد به ویرانه ام جلوهٔ فروغی نکرد در نظرم آفتاب تا مه رخسار دوست تافت به کاشانه ام فروغی بسطامی