فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۹۲: تا دهان او لبالب شد ز نوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا دهان او لبالب شد ز نوش غنچه را در پوست خون آمد به جوش بزم او بهتر ز گلگشت بهشت نام او خوش تر ز الهام سروش با غمش تا طاقتی داری بساز در پی اش تا ممکنت باشد بکوش صید قید او نمی یابد خلاص مست جام او نمی آید به هوش با چنان صورت چسان بندم نظر با چنین آتش چسان مانم خموش می خرم خار جفایش را به جان می کشم بار گرانش را به دوش ما و گل زاری که از نیرنگ عشق گل بود خاموش و بلبل در خروش تا پیامش بشنوی از هر لبی پنبهٔ غفلت برون آور ز گوش رهزن آدم شد آن خال سیاه آه از این گندم نمای جوفروش دوش در خوابش فروغی دیده ایم تا قیامت سرخوشیم از خواب دوش فروغی بسطامی