فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۸۴: لب تشنهای که شد لب جانان میسرش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لب تشنه ای که شد لب جانان میسرش دیگر چه حاجتی به لب حوض کوثرش گر طرهٔ تو چنبر دل هست پس چرا چندین هزار دل شده پابست چنبرش صاحب دلی که بر سر کویت نهاد پای دست فلک چه ها که نیاورد بر سرش اسلام و کفر از آن رخ و گیسو مشوش اند زان خوانده ام بلای مسلمان و کافرش طغرانگار نامه سیاهان ملک عشق خال است و خط و کاکل و زلف زره گرش من جعد عنبرین نشنیدم که در کشد خورشید را به سایهٔ چتر معنبرش دل داده ام بهای نخستین نگاه او جان را نهاده ام ز پی بار دیگرش دلبر به جرم دوستی از من کناره کرد بیچاره مجرمی که جدایی است کیفرش دوشم به صد کرشمه بتی بی گناه کشت کاندیشه ای نبود ز فردای محشرش بگذر به باغ تا به حضور تو باغبان آتش زند به خرمن نسرین و عبهرش شد تیره روزگار فروغی ولی هنوز ممکن نگشت صحبت آن ماه انورش فروغی بسطامی