فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۶۵: دل به حسرت ز سر کوی کسی میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل به حسرت ز سر کوی کسی می آید مرغی از سدره به کنج قفسی می آید شکری چند بخواه از لب شیرین دهنان تا بدانی که چه ها بر مگسی می آید در ره عشق پی ناله دل باید رفت زان که رهرو به صدای جرسی می آید می روم گریه کنان از سر کویی کانجا عاشقی می رود و بوالهوسی می آید کردیم مست به نوعی که ندانم امشب شحنه ای می گذرد یا عسسی می آید نفسی با تو به از زندگی جاوید است وین میسر نشود تا نفسی می آید تو ستم پیشه برآنی که ستانی همه عمر من در اندیشه که فریادرسی می آید در گذرگاه تو ای چشم و چراغ همه شهر دل شهری ز پی ملتمسی می آید گر نه در راه تو گم کرد فروغی دل را پس چرا بر سر این راه بسی می آید فروغی بسطامی