فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۵۶: آشوب شهر طلعت زیبای او بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آشوب شهر طلعت زیبای او بود زنجیر عقل جعد چلیپای او بود ما و دلی که خسته تیر بلای عشق ما و سری که بر سر سودای او بود بالای او مرا به بلا کرد مبتلا یعنی بلا نتیجهٔ بالای او بود بر خاک پای ماه من ار سر نسوده مهر پس چارمین سپهر چرا جای او بود هشیاریش محال بود روز رستخیز هر کس که مست نرگس شهلای او بود روزی که پاره می شود از هم طناب عمر امید من به زلف سمن سای او بود هر سر سزای افسر زرین نمی شود الا سری که خاک کف پای او بود هر جا حدیث چشمه کوثر شنیده ای افسانه ای ز لعل شکرخای او بود هر انجمن که جلوهٔ فردوس دیده ای دیباچه ای ز روی دل آرای او بود دانی قیامت از چه ندارد سر قیام در انتظار قامت رعنای او بود شد روشنم ز نظم فروغی که بر فلک خورشید یک فروغ ز سیمای او بود فروغی بسطامی