فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۵۲: شب که در حلقهٔ ما زلف دل آرام نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب که در حلقهٔ ما زلف دل آرام نبود تا به نزدیک سحر هیچ دل آرام نبود حلقهٔ دام نجات است خم طرهٔ دوست وای بر حالت مرغی که در این دام نبود جز بدان آهوی وحشی که به من رام نگشت دل وحشت زده با هیچ کسم رام نبود یار در کشتن من این همه انکار نداشت گر در این کار مرا غایت ابرام نبود منت پیک صبا را نکشیدم در عشق که میان من و او حاجت پیغام نبود من از انجام جهان واقفم از دولت جام که به جز جام کسی واقف از انجام نبود می خور ای خواجه که زیر فلک مینایی خون دل خورد حریفی که می آشام نبود خم فرح بخش نمی گشت اگر باده نداشت جم سرانجام نمی جست اگر جام نبود چشم بد دور که در چشمهٔ نوش ساقی نشه ای بود که در بادهٔ گلفام نبود مایل گوشۀ ابروی تو بودم وقتی که نشان از مه نو بر لب این بام نبود جلوه گر حسن تو از عشق من آمد آری صبح معلوم نمی گشت اگر شام نبود فتنه در شهر ز هر گوشه نمی شد پیدا چشم فتان تو گر فتنهٔ ایام نبود کفر زلف تو گرفتی همه عالم را ناصرالدین شه اگر خسرو اسلام نبود آن خدیوی که فروغی خبر شاهی او داد آن روز که از خاتم جم نام نبود فروغی بسطامی