فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۵۰: هر که را کار بدان چشم دل آزار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که را کار بدان چشم دل آزار بود عجبی نیست گرش کشته شدن کار بود شاهد ار می طلبی بر سر این کار ز من نظم دربار شهنشاه جهاندار بود من قوی پنجه و چشم تو ز بیماران است کس شنیده ست قوی کشتهٔ بیمار بود دانی از بهر چه شب تا به سحر بیدارم چشم عاشق همه شب باید بیدار بود من به جز چشم سیه مست تو کم تر دیدم ترک مستی که پی مردم هشیار بود کرده تا چشم تو از غمزه اسیرم گفتم شیرگیری صف آهوی تاتار بود کی کند در همه عمرش هوس آزادی آن که در حلقهٔ زلف تو گرفتار بود گر تو صیاد دل اهل محبت باشی دام البته به از دامن گل زار بود تو به هر جا که روی سنبل پر چین بر دوش خاک مشکین شود و مشک به خروار بود زین تطاول که دل از طرهٔ طرار تو دید گر بدادش برسد شاه سزاوار بود دادگر خسرو بخشنده ملک ناصردین کافتاب فلکش حاجب دربار بود گر نه منظور فروغی به حقیقت شاه است پس چرا خاطر او مشرق انوار بود فروغی بسطامی