فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۱۸: کاش میداد خدا هر نفسم جانی چند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کاش می داد خدا هر نفسم جانی چند تا به گام تو می کردم قربانی چند چشم بد دور ز حسن تو پریچهره که کشت حسرت خاتم لعل تو سلیمانی چند چه غم از کشمکش گردش دوران دارد هر که با چشم تو ساغر زده دورانی چند ساقی چشم تواش باده به پیمانه نکرد هر که بشکست در این میکده پیمانی چند کسی از کافر چشم تو نپرسید آخر کز چه روی ریخته ای خون مسلمانی چند آه اگر دامن پاک تو نیارند به دست خستگانی که دریدند گریبانی چند از سر زلف پریشان تو معلومم گشت که چرا جمع نشد حال پریشانی چند بر نمی خورد دل از عمر گران مایهٔ خویش که نمی خورد ز مژگان تو پیکانی چند ای دریغا که به دامان تو دستم نرسید با وجودی که زدم دست به دامانی چند مژده ای دل که ز دیوان محبت امروز از پی قتل تو صادر شده فرمانی چند تا فروغی هوس چهرهٔ نیر دارد پای تا سر شده آمادهٔ نیرانی چند فروغی بسطامی