فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۱۵: مستان بزم عشق شرابی نداشتند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستان بزم عشق شرابی نداشتند در عین بی خودی می نابی نداشتند هرگز به غیر خون دل و پارهٔ جگر شوریدگان شراب و کبابی نداشتند قربان قاتلی که شهیدان عشق او جز آب تیغ حسرت آبی نداشتند با قاتل از غرور ندارد سر حساب با کشتگان عشق حسابی نداشتند قومی به فیض پیر خرابات کی رسند کز جام باده حال خرابی نداشتند آنان که داغ و درد تو بردند زیر خاک خوف جحیم و بیم عذابی نداشتند تمکین حسن بین که به کوی تو اهل عشق بعد از سؤال چشم جوابی نداشتند ز آشفتگی به حلقهٔ جمعی رسیده ام کز حلقه های زلف تو تابی نداشتند تا چشم بند مردم صاحب نظر شدی شب ها ز سحر چشم تو خوابی نداشتند در مکتب محبت آن مه فروغیا الا کتاب مهر کتابی نداشتند فروغی بسطامی