فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۲۱۰: با وجود نگه مست تو هشیار نماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با وجود نگه مست تو هشیار نماند پس از این ساقی خود باش که دیار نماند در خور دولت بیدار نگردد هرگز آن که شب تا سحر از عشق تو بیدار نماند زنیهار از تو که هنگام شهادت ما را زیر تیغت به زبان حالت زنهار نماند بس که آلوده شد از خون خریدارانت مشت خاکی به سر کوچه و بازار نماند چه نشاطی است ندانم سر سودای تو را که به بازار غمت جای خریدار نماند کو اسیری که از آن طره به زنجیر نرفت کو شکاری که در این حلقه گرفتار نماند عشق مردانه به رزم آمد و تدبیر گریخت یار بی پرده به بزم آمد و اغیار نماند خسته ام کرد چنان در محبت که طبیب تا خبردار شد از هستیم آثار نماند تا صبا دم زده از طره مشک افشانش مشک خون ناشده در طبلهٔ عطار نماند گردشی دیدم از آن چشم فروغی که مرا هیچ حاجت به در خانهٔ خمار نماند فروغی بسطامی