فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۸۵: بیدادگر نگارا تا کی جفا توان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیدادگر نگارا تا کی جفا توان کرد پاداش آن جفاها یک ره وفا توان کرد بیگانه رحمت آورد بر زحمت دل ما کی آن قدر تطاول با آشنا توان کرد مخمور و تشنگانیم زان چشم و لعل میگون جانی به ما توان داد، کامی روا توان کرد وقتی به یک اشارت جانی توان خریدن گاهی به یک تبسم دردی دوا توان کرد یک بار اگر بپرسی احوال بی نصیبان با صد هزار حرمان دل را رضا توان کرد هر مدعا که خواهی گر از دعا دهد دست چندی به سر توان زد عمری دعا توان کرد گر جذبهٔ محبت آتش به دل فروزد برگ هوس توان سوخت ترک هوا توان کرد گر پیر باده خواران گیرد ز لطف دستم هر سو به کام خاطر عیشی به پا توان کرد گر جرعه ای بریزد بر خاک لعل ساقی خاک سبوکشان را آب بقا توان کرد گر آدمی درآید در عالم خدایی آدم ز نو توان ساخت عالم بنا توان کرد گر نیم شب بنالی از سوز دل فروغی راه قضا توان زد، دفع بلا توان کرد فروغی بسطامی