فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۸۲: نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد چشم تو سرافکنده به هر انجمنش کرد تا غنچه به باغ از دهن تنگ تو دم زد عطار صبا مشک ختن در دهنش کرد تا گل به هواخواهی روی تو درآمد نقاش چمن صاحب وجه حسنش کرد تا سرو پی بندگی قد تو برخاست دور فلک آزاد ز بند محنش کرد تا لاف به هم چشمیت آهوی حرم زد سلطان قضا امر به خون ریختنش کرد هر خون که به خاک از دم تیغ تو فروریخت فردای جزا کس نتواند ثمنش کرد هر جامه که بر قامت عشاق بریدند عشق تو به سر پنجه قدرت کفنش کرد هر شام دل از یاد سر زلف تو نالید مانند غریبی که هوای وطنش کرد هر کس که به شیرین دهنی دل نسپارد نتوان خبر از حال دل کوهکنش کرد با هیچ نشانی نکند سخت کمانی کاری که به دل غمزهٔ ناوک فکنش کرد دردا که ز معشوق نشد چارهٔ دردم تا جذبهٔ عشق آمد و هم درد منش کرد گفتم که دل اهل جنون را به چه بستی دستی به سر زلف شکن بر شکنش کرد زنهار به مست در می خانه مخندید کاین بی خبری با خبر از خویشتنش کرد چشمی که به یک غمزه مرا طبع غزل داد نسبت نتوانم به غزال ختنش کرد یاقوت صفت خون جگر خورد فروغی تا جوهری عقل قبول سخنش کرد فروغی بسطامی