فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۷۴: گر نه آن زلف سیه قصد شبیخون دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر نه آن زلف سیه قصد شبیخون دارد پس چرا دل همه شب حال دگرگون دارد من و نظارهٔ باغی که بهاران آنجا خاک را خون شهیدان تو گلگون دارد من دیوانه و زلف تو گرفتن، هیهات زان که این سلسله صد سلسله مجنون دارد در خور خرمی هر دو جهان دانی کیست آن که از دست غمت خاطر محزون دارد گرچه خوبان به ستم شهرهٔ شهرند اما دل سنگین تو کین از همه افزون دارد می توان یافت ز خون باری چشم مردم که لب لعل تو دل های جگر خون دارد در وجودی که تویی کی ره صحرا گیرد در درونی که تویی کی سر بیرون دارد هر کجا جلوهٔ بالای تو باشد به میان راستی سرو کجا قامت موزون دارد نه همین فتنهٔ چشم تو فروغی تنهاست چشم فتان تو یک طایفه مفتون دارد فروغی بسطامی