فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۶۴: ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد باز این فتنه ندانم که چه در سر دارد یارب از زلف پریش تو دلم جمع مباد که پریشانی او عالم دیگر دارد ماه نو در فلک از دست غمش شد به دو نیم خم ابروی تو اعجاز پیمبر دارد دعوی عشق کسی راست مسلم که مدام اشک سرخ و رخ زرد و تن لاغر دارد تنگ عیشی نکشد آن که ز خون آب جگر دم به دم بادهٔ گل رنگ به ساغر دارد آن که بر آب بقا شد کرمش رهبر خضر خبر از تشنگی کام سکندر دارد گر نمی کشت مرا، خلق نمی دانستند که دم از عشق زدن این همه کیفر دارد اشک عشاق کجا در نظرش می آید لب لعلی که بسی ننگ ز گوهر دارد حال ما بی رخ آن ماه کسی می داند که ز شب تا به سحر دیده بر اختر دارد طوف بت خانه فروغی چه کند گر نکند که بتان شکر و او هم دل کافر دارد فروغی بسطامی