فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۵۷: مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد بس مرغ دل که پای به دام بلا نهاد بی چون اگر گناه شمارد نگاه را پس در رخ تو این همه خوبی چرا نهاد نوشینی لبت ز ظلمت خط گشت آشکار خضرش لقب به چشمهٔ آب بقا نهاد از جان برید هر که به زلفت کشید دست وز سر گذشت آن که در این حلقه پا نهاد تا داد کام خاطر بیگانه لعل تو صد داغ رشک بر جگر آشنا نهاد هر کس که خواست زان لب شیرین مراد دل جان عزیز بر سر این مدعا نهاد تا از وفای خویش ندیدیم هیچ خیر خیرش مباد آن که بنای وفا نهاد تا آرزوی دیدن او را برم به خاک تیغ جفا به گردن من از قفا نهاد تا بوی او به ما نرساند ز تاب زلف چندین هزار بند به پای صبا نهاد روزی که در جهان غم و شادی نهاد پای شادی به سوی او شد و غم رو به ما نهاد آخر فروغی از ستم پاسبان او زان خاک آستان شد و دل را به جا نهاد فروغی بسطامی