فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۴۸: بر دوش تو تا زلف زرهپوش تو افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر دوش تو تا زلف زره پوش تو افتاد بار دل عالم همه بر دوش تو افتاد تار سر زلفت ز گران باری دل ها صد بار سراسیمه در آغوش تو افتاد یک سلسله دیوانهٔ آن حلقه زلفند کز بهر چه بر طرف بناگوش تو افتاد آن دل که نبوده ست کسی جز تو به یادش فریاد که یک باره فراموش تو افتاد آسوده حریفی که ز مینای محبت تا روز جزا می زد و مدهوش تو افتاد تا شام قیامت نکشد منت خورشید هر دیده که بر صبح بناگوش تو افتاد آن نقطه که پیرایهٔ پرگار وجود است خالی است که بر کنج لب نوش تو افتاد از چشم ترم جوش زند خون دمادم تا در جگرم خار جگرجوش تو افتاد یک باره نظر بست ز سرچشمهٔ کوثر هر چشم که بر لعل قدح نوش تو افتاد خون می چکد از گلبن اشعار فروغی تا در طلب غنچهٔ خاموش تو افتاد فروغی بسطامی