فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۴۵: دل در اندیشهٔ آن زلف گره گیر افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل در اندیشهٔ آن زلف گره گیر افتاد عاقلان مژده که دیوانه به زنجیر افتاد خواجه هی منع من از باده پرستی تا کی چه کند بنده که در پنجهٔ تقدیر افتاد دامنش را ز پی شکوه گرفتم روزی که زبان از سخن و نطق ز تقریر افتاد گفتم از مسالهٔ عشق نویسم شرحی هم ز کف نامه و هم خامه ز تحریر افتاد دلبر آمد پی تعمیر دل ویرانم لیکن آن وقت که این خانه ز تعمیر افتاد نامی از جلوهٔ خورشید جهان آرا نیست گوییا پرده از آن حسن جهان گیر افتاد پری از شرم تو از چشم بشر پنهان شد قمر از رشک تو از بام فلک زیر افتاد دل ز گیسوی تو بگسست و به ابرو پیوست کار زنجیری عشق تو به شمشیر افتاد بس که بر نالهٔ دل گوش ندادی آخر هم دل از ناله و هم ناله ز تاثیر افتاد گفت زودت کشم آن شوخ فروغی و نکشت تا چه کردم که چنین کار به تاخیر افتاد فروغی بسطامی