فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۳۴: هر جا سخنی از آن دهان رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر جا سخنی از آن دهان رفت کیفیت باده از میان رفت خوش آن که به دور چشم ساقی سر مست و خراب از این جهان رفت بی مغبچگان نمی توان زیست وز دیر مغان نمی توان رفت با جلوهٔ آن مه جهان تاب آرایش ماه آسمان رفت بر دست نیامد آستینش اما سر ما بر آستان رفت تا ابرویش از کمین برآمد بس دل که ز دست از آن کمان رفت من مینو و حور خود نخواهم تن را چه کنم کنون که جان رفت از دست تو ای جوان زیبا هم پیر ز دست و هم جوان رفت من با تو به هر زمین نشستم تا دیده به هم زدم زمان رفت از کوی تو عاقبت فروغی روزی دو برای امتحان رفت فروغی بسطامی