فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۲۰: یار اگر جلوه کند دادن این همه نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست نکته ای هست در این پرده که عاشق داند ور نه چشم و لب و رخسار و دهان این همه نیست مگر از کوچهٔ انصاف درآید یوسف ور نه سرمایهٔ سودا زدگان این همه نیست کوه کن تا به دل اندیشهٔ شیرین دارد گر به مژگان بکند کوه گران این همه نیست از دو بینی بگذر تا به حقیقت بینی که میان حرم و دیر مغان این همه نیست چار تکبیر بزن زان که به بازار جهان بایع و مشتری و سود و زیان این همه نیست گر نهان عشوهٔ چشم تو نگردد پیدا فتنه انگیزی پیدا و نهان این همه نیست اثر شست تو خون همه را ریخت به خاک ور نه در کش مکش تیر و کمان این همه نیست هیچکس ره به میان تو ز موی تو نبرد با وجودی که ز مو تا به میان این همه نیست خود مگر روز جزا رخ بنمایی ورنه جلوهٔ حور و تماشای جنان این همه نیست تو ندانی نتوان نقش تو بستن به گمان زان که در حوصلهٔ وهم و گمان این همه نیست جام می نوش به یاد شه جمشید شعار که مدار فلک و دور زمان این همه نیست شاه دریا دل بخشنده ملک ناصردین که بر همت او حاصل کان این همه نیست آن چه من زان دهن تنگ، فروغی دیدم کی توان گفت که تقریر زبان این همه نیست فروغی بسطامی