فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۹۴: مرا زمانه در آن آستانه جا دادهست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا زمانه در آن آستانه جا داده ست چنین مقام کسی را بگو کجا داده ست خوشم به آه دل خسته خاصه در دل شب که این معامله را هم به آشنا داده ست تو مست گردش پیمانه اش چه می دانی که دور نرگس ساقی به ما چه ها داده ست به خون من صنمی پنجه را نگارین ساخت که کشته را ز لب لعل خون بها داده است چنان ز درد به جان آمدم که از رحمت طبیب عشق به من مژدهٔ دوا داده ست به تشنه کامی خود خوش دلم که خضر خطش مرا نوید به سر چشمهٔ بقا داده ست به خون خویش تپیدیم و سخت خرسندیم که آن دو لعل گواهی به خون ما داده ست خبر نداشت مگر از جراحت دل ما که زلف مشک فشان بر کف صبا داده ست خراش سینهٔ صاحب دلان فزون تر شد تراش خط مگر آن چهره را صفا داده ست کمال حسن به یوسف رسید روز ازل جمال وجه حسن دولت خدا داده ست مهی نشانده به روز سیه فروغی را که آفتاب فروزنده را ضیا داده ست فروغی بسطامی