فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۷۵: مرگ بر بالین وجانان غافل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرگ بر بالین وجانان غافل است جان بدین سختی سپردن مشکل است سینه ام مجروح و زخمم کاری است حسرتم جانکاه و دردم قاتل است هر که داند لذت شمشیر دوست بر هلاک خویشتن مستعجل است شربت مرگ از برای عاشقان صحت کامل، شفای عاجل است از کمند عشق نتوان شد خلاص جهد من بی جا و سعی ام باطل است عشق طغیانش به حدی شد که جان در میان ما و جانان حایل است خاک کوی دوست دامن گیر ماست وین کسی داند که پایش در گل است کس به مقصد کی رسد از سعی خویش کوشش ما سر به سر بی حاصل است جان نثار مقدمش کردم، بلی تحفهٔ ناقابلان ناقابل است عاشق آرامی ندارد ورنه یار مونس جان است و آرام دل است قاتلی دارم فروغی کز غرور خود به خون بی گناهان قایل است فروغی بسطامی