فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۶۱: به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است که بندهٔ تو ز بند کدورت آزاد است چگونه پیش تو ناید پری به شاگردی که مو به موی تو در علم غمزه استاد است ز سیل حادثه غم نیست میگساران را که آستانه می خانه سخت بنیاد است غم زمانه مرا سخت در میانه گرفت بیا فدای تو ساقی که وقت امداد است دلی که هیچ فسونگر نکرد تسخیرش کنون مسخر افسون آن پری زاد است هوای سور بلندی فتاده بر سر من که سایه اش به سر هیچکس نیفتاده است مذاق عیش مرا تلخ کرد شیرینی که تلخ کام لبش صدهزار فرهاد است فغان که داد ز دست ستمگری است مرا که هرگزش نتوان گفت این چه بیداد است شهی به خون اسیران عشق فرمان داد که تیغ بر کف ترکان کج کله داد است فروغی از ستم مهوشان به درگه عشق چرا خموش نشینی که جای فریاد است جهان گشای عدوبند شاه ناصردین که تیغ اوهمه درهای بسته بگشاد است سر ملوک عجم تاجدار کشود جم که ذات او سبب دستگاه ایجاد است فروغی بسطامی