فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۹: آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را اول از بیگانه باید کرد خالی خانه را آشنایی های آن بیگانه پرور بین، که من می خورم در آشنایی حسرت بیگانه را چشم از آن چشم فسونگر بستن از نامردمیست واعظ کوته نظر کوته کن این افسانه را گر گریزد عاشق از زاهد عجب نبود، که نیست الفتی با یکدگر دیوانه و فرزانه را کاش می آمد شبی آن شمع در کاشانه ام تا بسوزانم ز غیرت شمع هر کاشانه را نیم جو شادی در آب و دانهٔ صیاد نیست شادمان مرغی که گوید ترک آب و دانه را تا درون آمد غمش، از سینه بیرون شد نفس نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را در اشکم را عجب نبود اگر لعلش خرید جوهری داند بهای گوهر یکدانه را بس که دارد نسبتی با گردش چشمان دوست زان فروغی دوست دارد گردش پیمانه را فروغی بسطامی