فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۶: چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنین که برده شراب لبت ز دست مرا مگر به دامن محشر برند مست مرا چگونه از سرکویت توان کشیدن پای که کرده هر سر موی تو پای بست مرا کبود شد فلک از رشک سربلندی من که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن از آن دو لعل می آلود می پرست مرا کنون نه مست نگاه تو گشتم ای ساقی که هست مستی این باده از الست مرا نشسته خیل غمش در دل شکستهٔ من درست شد همه کاری از این شکست مرا خوشم به سینهٔ مجروح خویشتن یا رب جراحتش مرساد آن که سینه خست مرا پرستش صنمی می کنم فروغی سان که عشقش از پی این کار کرده هست مرا فروغی بسطامی