قائم مقام فراهانی
نامههای فارسی
شمارهٔ ۹۹ - از خراسان به نواب طهماسب میرزا نوشته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نفسی فداء لارض انت ساکنه. در نظر شریف هست که هنگام ادراک حضور مکرر در خلوت های اوتراق و روزهای سواری عجز و الحاح و اضطراری میکردم که شما راضی شوید دست از این پیره زنه بردارم، یک باره طلاقش بدهم، مردانه مطلق العنان باشم، شما منع و تحذیر فرمودید نگذاشتید و خود رفتید و مرا همچنان دوستاق و اسیر در چنگ عجوزک نادلپذیر گذاشتید. حالا نمیدانید هر روز بچه رنگی خود مینماید، جان میفریبد، دل میرباید. یقین پنج شش هزار سال از عمر کثیفش رفته، باز مثل دختر چارده ساله دهان غنچه عارضش لاله همه جا جلوه میکند؛ کو کجاست آن که فرمود غری غیری بابی افدیه و امی شیران در تاب این کمندند؛ اینجا مرد مرتضی علی است صلواه الله و سلامه علیه. حالا اگر شاهزاده خبر شود که: برف پیری مینشیند بر سرم باز طبعم نوجوانی میکند شما و خدا بمن بیچاره چه خواهند گفت و بر من بدبخت چه خواهدگذشت؟ اگر عمر وفا کند باز بتبریز بیایم، باید مثل عاصی در روز محشر باشم؛ بل کافر در نار سفر. شاها تو خود امروز تصور کن کان روز این بنده در آن ورطه هایل بچه حال است این بار که آدم از طهران بتبریز میرفت، لابد و ناچار حقیقت احوال را راست و روشن خدمت شاهزاده نوشتم و شما را بشهادت خواستم؛ ترسیدم بدذاتی برود، حرفی بزند بدتر شود؛ بهتر آن بود که عیب خود را خود عرض کند. والسلام قائم مقام فراهانی