غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۳۳۰: ای که گفتم ندهی داد دل آری ندهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که گفتم ندهی داد دل آری ندهی تا چو من دل به مغان شیوه نگاری ندهی چشمه نوش همانا نتراود ز دلی کش نگیری و در اندیشه فشاری ندهی ماه و خورشید درین دایره بیکار نیند تو که باشی که به خود زحمت کاری ندهی؟ پای را خضر قدم سنجی کویی نشوی دوش را قدر گرانسنگی باری ندهی سر به راه دم شمشیر جوانی ننهی تن به بند خم فتراک سواری ندهی سینه را خسته انداز فغانی نکنی دیده را مالش بیداد غباری ندهی خون به ذوق غم یزدان نشناسی نخوری دین به مهر حق الفت مگزاری ندهی آخر کار نه پیداست که در تن فسرد کف خونی که بدان زینت داری ندهی حیف گر تن به سگان سر کویی نرسد وای گر جان به سر راهگذاری ندهی رهزنان اجل از دست تو ناگاه برند نقد هوشی که به سودای بهاری ندهی به خم طره حوران بهشت آویزند نازپرورده دلی را که به یاری ندهی گر تنزل نبود ابر بهاری غالب که درافشانی و زافشانده شماری ندهی غالب دهلوی