غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۶۰: صبح ست خیز تا نفسی در هم افگنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح ست خیز تا نفسی در هم افگنم از ناله لرزه بر فلک اعظم افگنم آتش فرو نشاند نم دامنم بیا کاین دلق نیم سوخته در زمزم افگنم با من ز سرکشی نرود راست لاجرم دل را به طره های خم اندر خم افگنم برتر همی پرد ز ملک بهر کسر نفس خود را به بند سلسله آدم افگنم پرسد ز ذوق گرمرویها و خامشم دوزخ کجاست تا به ره همدم افگنم خواهم ز شرح لذت بیداد پرده دار خونابه حسد به دل محرم افگنم خوشنودم از تو و ز پی دورباش خلق آوازه جفای تو در عالم افگنم از ذوق نامه تو رود چون ز کار دست از بال هدهدش به کبوتر دم افگنم دوزند گر به فرض زمین را به آسمان حاشا کزین فشار در ابرو خم افگنم سلطانی قلمرو عنقا به من رسید کو نقش ناپدید که بر خاتم افگنم غالب ز کلک تست که یابم همی به دهر مشکی که بر جراحت بند غم افگنم غالب دهلوی