غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی صرف رضاجویی دلها باشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به کی صرف رضاجویی دلها باشم فرصتم باد کزین پس همه خود را باشم گاه گاه از نظرم مست و غزلخوان بگذر ور نه بر عهده من نیست که رسوا باشم سخت جانان تو در پاس غم استاد خودند شرر از من نجهد گر رگ خارا باشم با دل چون تو ستم پیشه داور نشناس چه کنم گر همه اندیشه فردا باشم؟ حسرت روی ترا حور تلافی نکند آخر از تو به چه امید شکیبا باشم؟ هوش پرگارگشای ورق بی خبری ست گم شوم در خود و در نقش تو پیدا شوم با چنین طاقتم آیا که برین داشت که من طرف فتنه دلهای توانا باشم؟ در کنارم خز و ز آلایش دامن مهراس تاب آن کو که ترا یابم و خود را باشم؟ همچو آن قطره که بر خاک فشاند ساقی دورم از کنج لبت گر همه صهبا باشم قبله گم شدگان ره شوقم غالب لاجرم منصب من نیست که یک جا باشم غالب دهلوی