غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۵: شادم که بر انکار من شیخ و برهمن گشته جمع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شادم که بر انکار من شیخ و برهمن گشته جمع کز اختلاف کفر و دین خود خاطر من گشته جمع مقتول خویشان خودم جویید خونریز مرا زینان که بر نعش منند از بهر شیون گشته جمع در گریه تا رفتم ز خود اندوهم از سر تازه شد بر هیئت دل لخت دل بازم به دامن گشته جمع رقصم به ذوق روی او چون بینم اندر کوی او هم رفته نفت و بوریا هم سنگ و آهن گشته جمع ای آن که بر خاک درش تنهای بی جان دیده ای بر گوشه بامش نگر جانهای بی تن گشته جمع نازم ادای پرفنش کز کشتگان در مخزنش کنجی ز مغفر گشته پر گنجی ز جوشن گشته جمع خطش به تاراج دلم کار تبسم می کند بر برق چشمک می زنم مورم به خرمن گشته جمع ای عاشق بیچاره را در کوه و صحرا داده سر فوجی ز خویشانش نگر در کوی و برزن گشته جمع هی هی چه خوش باشد بدی آتش به پیش و مرغ و می از بذله سنجان چند کس در یک نشیمن گشته جمع صبح ست و گوناگون اثر غالب چه خسبی بی خبر نیکان به مسجد رفته در رندان به گلشن گشته جمع غالب دهلوی