غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۳: مرا که باده ندارم ز روزگار چه حظ؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا که باده ندارم ز روزگار چه حظ؟ ترا که هست و نیاشامی از بهار چه حظ؟ خوش ست کوثر و پاکست باده ای که دروست از آن رحیق مقدس درین خمار چه حظ؟ چمن پر از گل و نسرین و دلربایی نی به دشت فتنه ازین گرد بی سوار چه حظ؟ به ذوق بی خبر از در درآمدن محوم به وعده ام چه نیاز و ز انتظار چه حظ؟ در آنچه من نتوانم ز احتیاط چه سود؟ بدانچه دوست نخواهد ز اختیار چه حظ؟ چنین که نخل بلندست و سنگ ناپیدا ز میوه تا نفتد خود ز شاخسار چه حظ؟ نه هر که خونی و رهزن به پایه منصورست بدین حضیض طبیعی ز اوج دار چه حظ؟ به بند زحمت فرزند و زن چه می کشییم از این نخواسته غمهای روزگار چه حظ؟ تو آنی آن که نشانی به جای رضوانم مرا که محو خیالم ز کار و بار چه حظ؟ به عرض غصه نظیری وکیل غالب بس «اگر تو نشنوی از ناله های زار چه حظ؟» غالب دهلوی