غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۶: خوشا روز و شب کلکته و عیش مقیمانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا روز و شب کلکته و عیش مقیمانش گورنر مهر و مکناتن بهادر ماه تابانش سکندر با همه گردنکشی چاووش درگاهش ارسطو با همه دانشوری طفل دبستانش کمند گردن شیران رم جولان شبدیزش جواهر سرمه چشم غزالان گرد میدانش به انداز تمنا غایبان را دل گرفتارش به هنگام تماشا حاضران را دیده حیرانش تن سهراب و رستم رعشه دار از بیم شمشیرش سر اسکندر و دارا فگار از چوب دربانش زبانها ساتگین گردان به پرسشهای پیدایش نفس ها باده پیمای نوازشهای پنهانش به ذوق لطف عاجزپروری دلها نکو خواهش به شکر فیض نصفت گستری لبها ثناخوانش شمار جوهر اسرار دانایی ز ایمانش فروغ جبهه منشور خاقانی ز عنوانش هم از خوبی به بزم اندر دل افروزست گفتارش هم از مردی به رزم اندر جگردوزست پیکانش اگر گویی مروت گویم آن رنگی ز گلزارش اگر گویی فتوت گویم آن بویی ز بستانش به مدحش گرچه کم گفتم ولی زان گونه در سفتم که در سلک غزل جا داده ام غالب به دیوانش غالب دهلوی