غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۶: داغم از پرده دل رو به قفا می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
داغم از پرده دل رو به قفا می آید تا ببینم که ازین پرده چه ها می آید همچو رازی که به مستی ز دل آید بیرون در بهاران همه بویت ز صبا می آید جلوه ای داغ که ذوقم ز نمک می خیزد مژده ای درد که ننگم ز دوا می آید سود غارت زدگی های غمت را نازم که نفس می رود و آه رسا می آید زیستم بی تو و زین ننگ نکشتم خود را جان فدای تو میا کز تو حیا می آید دعوی گمشدگی محضر رسوایی هاست کز پی مور به ویرانه ما می آید راز از سینه به مضراب نریزم بیرون ساز عاشق ز شکستن به صدا می آید برگ گل پرده ساز است تمنای ترا بو که دریافته باشی چه نوا می آید در هم افشردن اندام تو چون ما می خواست خنده بر تنگی آغوش قبا می آید رفته در حسرت نقش قدمی عمر به سر جاده ای را که به سرمنزل ما می آید اتفاق سفر افتاد به پیری غالب آنچه از پای نیامد ز عصا می آید غالب دهلوی