غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۲: چون بپویی به زمین چرخ زمین تو شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون بپویی به زمین چرخ زمین تو شود خوش بهشتی ست که کس راه نشین تو شود لبم از نام تو آن مایه پرستی که اگر بوسه بر غنچه زنم غنچه نگین تو شود چون بسنجد که نه آنست بکاهد از شرم ماه یکچند ببالد که جبین تو شود صد قیامت بگدازند و به هم آمیزند تا خمیر دل هنگامه گزین تو شود تاب هنگامه درد آرم و گویم هیهات چه کنم تا غم هجر تو یقین تو شود؟ به سخن پیچم و اندوه گسارش گردم برم از غیر دلی را که حزین تو شود جلوه جز در دل آگاه سرایت نکند من در آتش فتم از هر که قرین تو شود چشم و دل باخته ام داد هنر خواهد داد آن که چون من همه دان و همه بین تو شود کفر و دین چیست جز آرایش پندار وجود؟ پاک شو پاک، که هم کفر تو دین تو شود دوزخ تافته ای هست نهادت غالب آه از آن دم که دم بازپسین تو شود غالب دهلوی