غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۸: تاجر شوق بدان ره به تجارت نرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تاجر شوق بدان ره به تجارت نرود که ره انجامد و سرمایه به غارت نرود چه نویسم به تو در نامه؟ کز انبوهی غم نیست ممکن که روانی ز عبارت نرود از حیا گیر نه از جور گر آن مایه ناز کشته تیغ ستم را به زیارت نرود وصل دلدار نه خلدست همان به، همدم که نگویی سخن و عرض بشارت نرود دل بدان گونه بپالای که در خواهش دید دیده خون گردد و از دیده بصارت نرود قصر و مهمانکده حاتم و کسری بگذار نام از رفتن آثار عمارت نرود حج درویش طمع پیشه نیرزد به قبول تا که اندوخته کدیه به غارت نرود تو به یک قطره خون ترک وضو گیری و ما سیل خون از مژه رانیم و طهارت نرود رمز بشناس که هر نکته ادایی دارد محرم آنست که ره جز به اشارت نرود زاهد از حور بهشتی به جز این نشناسد که شود دستزد شوق و بکارت نرود غالب خسته به کوی تو رهین تپشی ست که به شاهی ننشیند به وزارت نرود غالب دهلوی