غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۲: شوخی چشم حبیب فتنه ایام شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شوخی چشم حبیب فتنه ایام شد قسمت بخت رقیب گردش صد جام شد تا تو به عزم حرم ناقه فگندی به راه کعبه ز فرش سیاه مردمک احرام شد پیچ و خم دستگاه کرد فزون حرص جاه ریشه چو آمد برون دانه ما دام شد هست تفاوت بسی هم ز رطب تا نبیذ لذت دیگر دهد بوسه چو دشنام شد ای که ترا خواستم لب ز مکیدن فگار خود لبم اندر طلب خسته ابرام شد گر همه مهری برو ور همه خشمی بخسب صبح امید مرا روز سیه شام شد ساده دلم در امید خشم تو گیرم به مهر بوسه شود در لبم هر چه ز پیغام شد همچو خسی کش شرر چهره گشایی کند صورت آغاز ما معنی انجام شد دیگرم از روزگار شکوه چه در خور بود ناله شررتاب شد اشک جگرفام شد ای شده غالب ستای دشمنی بخت بین خود صفت دشمنست آنچه مرا نام شد غالب دهلوی