غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۲: نگاهش ار به سر نامه وفا ریزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگاهش ار به سر نامه وفا ریزد سواد صفحه ز کاغذ چو توتیا ریزد به فرق ما اگرش ناگهان گذار افتد چو گرد سایه ز بال و پر هما ریزد خوشا بریدن راه وفا که در هر گام جبین ز پای به انداز نقش پا ریزد ز ناله ریخت جگرپاره های داغ آلود چو برگ لاله که در گلشن از هوا ریزد تبسمی ست به بالین کشتگان خودت که گل به جیب تمنای خونبها ریزد دماغ ما ز بلا می رسد مگر ساقی گداز زهره ما در ایاغ ما ریزد خوش آن که عجز منش بر سر عتاب آرد خسک به پیرهن شعله جفا ریزد بهشت خویش توانی شدن اگر داری دلی که خون شود و رنگ مدعا ریزد به روز وصل در آغوشم آنچنان بفشار که بی من از لب من شکوه تو واریزد به چاره درد تو اکسیر بی نیازیهاست که دل گدازد و در قالب دوا ریزد به روی عقده کارم به شکل برگ خزان ز لرزه ناخن دست گره گشا ریزد غبار شوق به خونابه امید سرشت دمی که خواست قضا طرح این بنا ریزد شباب و زهد چه ناقدردانی هستی ست بلا به جان جوانان پارسا ریزد به سجده بر در یار اوفتیم تا غالب خط جبین چو غبار از جبین ما ریزد غالب دهلوی