غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۸: بی دل نشد ار دل به بت غالیه مو داد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی دل نشد ار دل به بت غالیه مو داد گویی مگر آن دل که ز من برد به او داد سخته ست دل غیر وگر از ننگ نگویی برگشتن مژگان تو گوید که چه رو داد شایسته همین ما و تو بودیم که تقدیر ما را سخن نغز و ترا روی نکو داد ساقی دگرم بود به میخانه ز مسجد می یک دو قدح بود و فریبم به سبو داد برخیز که دلجویی من بر تو حرام ست ای آن که ندانی خبرم زان سر کو داد زین ساده دلی داد که چون دید به خوابم ترسید خود و مژده مرگم به عدو داد حسن تو به ساقیگری آیین نشناسد مست آمد و یکبار دو ساغر ز دو سو داد در گلشنم و آرم از آن روی نکو یاد در دوزخم و خواهم از آن تندی خو داد گفتن سخن از پایه غالب نه ز هوش ست امروز که مستم خبری خواهم ازو داد غالب دهلوی