غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۴: تا بشوید نهاد ما ز وسخ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا بشوید نهاد ما ز وسخ گشت گرمابه ساز از دوزخ تا چه بخشند در جهان دگر کشتگان ترا چمن برزخ وه که از کشتزار امیدم بهره مور نیز برد ملخ دلم اجزای ناله را مدفن درت اشخاص بقعه را مسلخ از دل آرم، بساط من آتش از تو گویم، برات من بر یخ هوس ما و دانه از یک دست نفس ما و دام از یک نخ برگ در خورد همت فلکست به شکایت چه می زنیم زنخ؟ مور چون ساز میزبانی کرد به سلیمان رسید پای ملخ با تو شد همسخن پیام گزار چه شکیبم به ارزش پاسخ در سخن کار بر قیاس مکن ترش گردد ترش نه تلخ تلخ قاصد من به راه مرده و من همچنان در شماره فرسخ مرگ غالب دلت به درد آورد خویش را کشت و هرزه کشت آوخ غالب دهلوی