غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۱: گل را به جرم عربده رنگ و بو گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل را به جرم عربده رنگ و بو گرفت راه سخن به عاشق آزرم جو گرفت لطف خدای ذوق نشاطش نمی دهد کافر دلی که با ستم دوست خو گرفت چون اصل کار در نظر همنشین نبود بیچاره خرده بر روش جستجو گرفت در خلوتی گشود خیالم ره دعا کز تنگی بساط نفس در گلو گرفت شرمنده نوازش گردون نمانده ام گر چاک دوخت، جامه به مزد رفو گرفت با خویشتن چه مایه نظرباز بوده است؟ کز من دل مرا به هزار آرزو گرفت گفتم خود از مشاهده بخشایش آورد خوش باد حال دوست که حالم نکو گرفت از یک سبوست باده و قسمت جدا جداست جمشید جام برد و قلندر کدو گرفت فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصر گر رفت مغ ز میکده، ترسا فرو گرفت ایمان اگر به خوف و رجا کردم استوار اخلاص در نمود وفایم دورو گرفت هر فتنه در نشاط و سماع آورد مرا گویی فلک به عربده هنجار او گرفت رضوان چو شهد و شیر به غالب حواله کرد بیچاره باز داد و می مشکبو گرفت غالب دهلوی