غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۶۹: کشته را رشک کشته دگرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کشته را رشک کشته دگرست من و زخمی که بر دل از جگرست رمد اجزای روزگار ز هم روز و شب در قفای یکدگرست مستی انداز لغزشی دارد حیف پایی که آفتش ز سرست ناله را مالدار کرد اثر دل سختش دکان شیشه گرست دوستان دشمنند ور نه مدام تیغ او تیز و خون ما هدرست پرده عیب جو دریده او نوک کلکم ز دشنه تیزترست عقل و دین برده ای دل و جان نیز آنچه از ما نبرده ای خبرست شه حریر و گدا پلاس برید آنچه من قطع کرده ام نظر است منت از دل نمی توان برداشت شکر ایزد که ناله بی اثرست قفس و دام را گناهی نیست ریختن در نهاد بال و پرست ریزد آن برگ و این گل افشاند هم خزان هم بهار در گذرست کم خود گیر و بیش شو غالب قطره از ترک خویشتن گهرست غالب دهلوی